یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

حال من

سلام گل من از امروز کلاسای دانشگاه شروع شد ... ...................... نمیدونم چم شده حال و حوصله ی کاری رو ندارم واسه ی کلاس خصوصی که دارم و تصویرسازی رو دارم یاد می گیرم ،‌ همیشه خیلی انگیزه داشتم . قبل از شروع کلاس شوق و ذوق داشتم ولی الان با وجودیکه یک هفته بیکار بودم و می تونستم کار کنم برای کلاس فردام اما اصلا حالشو نداشتم . دوست دارم فقط یه زمان باشه که هیچ کاری نداشته باشم با خیال راحت بشینم و بگم :‌آخ جون بیکارم ... اخه میدونی حتی اگه کاری نکنم باز فکر اینکه کارهایی دارم که باید انجامش بدم نمیذاره لحظه ای هم خوش باشم واسه خودم کلاس فردام رو نمیدونم برم یا نه .... دلم نمیخواست الکی کلاس خصوصی...
10 مهر 1391

بابای خوبت دانشگاه قبول شد

هوراااااااا آفرین به بابایی بابایی جونت دانشگاه قبول شد توی کنکور کاردانی به کارشناسی ،‌ رشته ی نرم افزار کامپیوتر هم دانشگاه آزاد قبول شد و هم سراسری . دیروز از محل کارش بهم زنگ زد و گفت و من خیلی خوشحال شدم . البته به احتمال خیلی زیاد میره دانشگاه آزاد چون اینجا دانشگاه دولتی برای کارشناسی نا پیوسته نیست و باید بره غیر انتفاعی . خب اعتبار دانشگاه آزاد هم بالاتز از غیر انتفاعیه و مدرکش بیشتر به درد بابایی میخوره . اما دارم فکر میکنم چه سخت میشه وقتی تو بیای بابا در حال درس خوندن باشه مخصوصا اگه بخواد ارشد هم شرکت کنه ... خدا کنه بابات بتونه یه جوری برنامه ریزی کنه که برای من و تو هم به اندازه کافی وقت داشته با...
9 مهر 1391

تولد دختر خاله

سلام عزیزم یک ساعت پیش ار جشن تولد دختر خاله جونت اومدیم خیلی بهمون خوش گذشت جات حسابی خالی بود البته ٥ مهر تولدش بود اما ٦ مهر جشن گرفتن سه ساله شد جیگر خاله حسابی شاد بود و می خندید و حسابی خوش گذروند ایشالا تو بیای و تولد تو رو هم جشن بگیریم تو پست بعد بیشتر برات تعریف میکنم عزیزم خیلی دوست دارم  
7 مهر 1391

نگرانیهای من

عزیز دلم دیشب یکی از اون شبایی بود که فکر کردن به تو باعث شده بود خواب از چشام بره چند ساعتی درگیر بودم و اصلا خوابم نمی برد همش داشتم به این فکر میکردم که کی باید برای اومدن تو اقدام کنیم تو یه شرایط سخت قرار گرفتیم میدونی تا الان فکر می کردم که سد اومدن تو فقط درس منه آخه نمیخوام وقتی تو میای درس داشته باشم و نتونم بهت برسم اما حالا فهمیدم که یه سد بزرگتر سر راهمونه و اون اینه که "خونه" ای که قراره بریم توش تا موقع تموم شدن درس من آماده نمیشه کاش میشد اینو دونست که هر کس چقدر طول میکشه تا باردار شه اونوقت خیلی راحت میشد برنامه ریزی کرد من بابت این موضوع خیلی نگرانم اصلا اگه برای من یا بابا در این مورد...
1 مهر 1391

دعا

عزیزم نمیدونی چقدر استرس می گیرم وقتی تو یه وبی میرم و می بینم خانمی بچه دار نمیشه یا اینکه بچه شو از دست داده .... خیلی سخته خدایا ازت خواهش میکنم بهمون کمک کن ... خدایا خواهش میکنم هر وقت بچه خواستیم بهمون بده .. یه بچه ی صحیح و سالم به خدا من نا شکری نمی کنم مامانی که میگم الان بچه نمیخوام آخه واقعا اگه کس دیگه ای هم تو شرایط ما بود همینو می گفت .... به خدا ....... وقتی میدونم که موندنم تو اینجا موقتیه و نهایتا یک سال و نیم دیگه باید از اینجا بریم .. وقتی میدونم درسم یک سال دیگه تموم میشه وقتی میدونم که اگه الان باشی نمیتونم اونطور که باید و شاید برات وقت بذارم و مجبورم تو کوچولوی نازم رو تو خونه بذارم و برم دانشگا...
1 مهر 1391
1